
حرمت آب را شکستیم
فرهنگ نگهداری از آب از اسطوره تا فراموشی
صدای میراث – مرجان حمزوی: ایران هزاران سال بر دوش قطرات آب و احترام و باور به طبیعت ایستاد، نه بر چاههای عمیق و سدهای بتنی. امروز اما، چیزی در نگاه ما به آب نشسته، چشمهها خشکیده وکاریزها کور شدهاند و زمین، تشنه و ترکخورده است. پیش از آنکه این ویرانی در طبیعت آغاز شود در جان ما آغاز شده بود.
روزگاری در باور نیاکان ما، آب فقط مایع رفع تشنگی نبود. عنصری مینوی بود، زنده، دارای روان و پیکری مقدس. آب در کنار آتش، خاک و باد، یکی از چهار عنصر بنیادین بود و ایزدبانو «اردویسور آناهیتا» پاسدار پاکی آن بود. آناهیتا به معنای «پاک و بیآلایش»، مادر آبها بود و در باور نیاکان در نیایش «آبزور» آب نیک، تنها شایسته «نیک اندیشان، نیک گویان، و نیک کرداران» دانسته می شد.
حتی در رفتار روزمره، ایرانیان باستان اصل را بر حرمت میگذاشتند. هرودت، تاریخنگار یونانی، در سده پنجم پیش از میلاد مینویسد: «ایرانیان در رود ادرار نمیکنند، آب دهان نمی اندازند و نمیتوانند ببینند کسی آن را بیالاید.»
استرابون، جغرافیدان یونانی نیز مینویسد: «ایرانیان در آب روان تن نمیشویند، لاشه و مردار در آن نمیافکنند و به هیچ روی آلودن آن را روا نمیدارند.»
ایران، کشوری کمآب بود. اما تهی از درک و تدبیر نبود. کاریزها (قناتها)، شاهکار مهندسی آرام و آشتیجویانه با زمین، نه با سلطه که با فهم مسیر زیرزمینی آب پدید آمدند. آبی که از دل کوه تا دشت، بیتبخیر و بیتخریب میآمد و مردمان نیز در لایروبی و نگاهداشت آن کوشاتر از همیشه بودند.
حتی جانوری چون سگ آبی، که نماد آبساز طبیعت و همراه قناتها بود، جایگاهی والا داشت و در متون کهن چنین آمده است: «کسی که اوذرکا (سگ آبی) را بکشد، دوزخ در پی او آید. چنین کسی، چراگاهها را از باران تهی میکند و از آن سرزمین، آرامش و فراوانی و باروری و درمان و رویش و خرمى گیاه و گندم خواهد رفت.»
سگ آبی، در چشم نیاکان ما پاسدار روان آب بود. کسی که او را میکشت، گویی با خود طبیعت با روان زمین دشمنی میکرد. روزگارانی دور، وقتی قناتی خشک میشد، مردم به جای فراموشی یا پرخاش به اسطوره پناه میبردند.
بر پایه منابع مردمنگاری و روایتهای محلی، مراسمی به نام «عروسی قنات» یا مراسم های مشابه با مضمون «ازدواج قنات» یا زنده کردن آن در مناطق مختلف برگزار می شد.
آیینی کهن و رمزآلود که در فلات ایران به شکلها، نامها و جزئیات متفاوت برگزار میشد. در گلپایگان، زنی بیوه را به عقد قنات درمیآوردند تا روان آب دوباره بیدار شود. باور داشتند پیوند انسانی، قنات را زنده تر می کند.
در این سرزمین، باور به آب نه صرفاً مایه حیات، بلکه نیرویی معنوی و ارتباط جمعی بود. مردمی که هم به صورت آیینی و عمل گرایانه برای نگاهداری و بازگرداندن باران و روانسازی قناتها تلاش میکردند. ماهیهای کوچک قناتها را مقدس میدانستند و صید آنها را بدشگون میپنداشتند. چون میدانستند، «هر آب نگاهبانی دارد.»
اما امروز، در روزگاری که باید بیش از همیشه قدردان آب باشیم، شاهد خشونتی نگران کننده با همین عنصر حیات هستیم. آب را کدر کرده ایم و احترامش را شکستیم. رودها را به فاضلاب بدل کردهایم و قناتها را کور، دریاچهها را محو و خاک را زخمی کردیم.
رفتار ما با آب، نه تنها بیاعتنا که پرخاشگرانه است. چه زمان از باور نیاکانمان جدا شدیم؟ چه زمان بود که چهره آب را تیره دیدیم و آیینه روان مان را در آن شکستیم؟ شاید از وقتی که از زمین و زمان دلخور شدیم و خشم خود را با بی مهری به رگهای طبیعت تزریق کردیم. طبیعت ما را دوست داشت اما ما با خویشتن خود بیگانه شدیم و تا این بیگانگی التیام نیابد، هیچ باران و هیچ تدبیری، این خاک را سیراب نخواهد کرد.
بحران، پیش از آنکه کمبود آب باشد در کمبود پیوند است. کمبود احترام، کمبود نگاه، کمبود یادآوری و ما باید دوباره یاد بگیریم که آب جان است و جان را باید حرمت نهاد.
در نیایش «آبزور» میخوانیم: «این آب یاور کسی نیست که به زمین تباهی آورد.» اما با اینهمه دروغ، ستم و حرص که در دل رودها ریختیم آیا آبهای نیک باز در این سرزمین روان خواهند شد؟
