احمد نجیبی؛
کارشناس میراث جهانی/
صدای میراث: یکی از پرسشهایی که در حاشیهی رسانهای شدن پروندهی ثبت جهانی ماسوله طرح شد و پرسشی است که بارها در خصوص ثبت جهانی بناها و محوطهها طرح شده است، این بود که «این سایت براساس چه مبنایی برای اختصاص سهمیهی سالانهی ایران در کنوانسیون میراث جهانی انتخاب شد؟» سوالهایی ریشهایتر نیز وجود دارد که در این حوزه بی پاسخ ماندهاند؛ «ثبت جهانی یک سایت چه نتیجهای برای سایت دارد؟ چطور باید از سهمیهی سالانهی ثبت جهانی استفاده کرد؟»
در مورد مبانی فکری نهفته در پس و پشت کنوانسیون میراث جهانی، مثالی از آقای دکتر مهدی حجت (بنیانگذار سازمان میراث فرهنگی و رییس کمیته ملی ایکوموس ایران) شنیدم که البته این دیدگاه (فارغ از مثالی که برای تبیینش ذکر خواهم کرد) یکی از نظریات پرطرفدار در میان منتقدان رویکرد اروپا محور (Eurocentric) کنوانسیون میراث جهانی در محافل آکادمیک بین المللی هم هست: فرض کنید عمویی دارید که ثروتمندتر و توانمندتر از بقیه افراد خاندان شماست، و ایشان از همهی فرصتها برای به رخ کشیدن برتری خود بهره میگیرد. هر سال همه افراد خانواده را دعوت میکند تا در باغ زیبایش مهمان او باشند و ضمن تفریح، رقابتی در بین فرزندانشان برگزار کنند تا هر خانواده نشان دهد که چه دستاوردهایی در تربیت و پیشرفت فرزندانش داشته است. بیشک هدف عموی بزرگوار نه پذیرایی از خانواده و نه کمک به فرزندان آنهاست، بلکه همگان کمابیش میدانند که ایشان این محفل را به راه انداخته تا با نمایش دستاوردهایی که فرزندانش زیرِ سایهی امکانات او داشتهاند، برگی به افتخارات خود اضافه کند و آن را هم ابزاری دیگر برای برتری جویی بر افراد خانواده کند. در مواجهه با این عمو و دعوت سالیانهاش چه باید کرد؟
از داشتن این عمو و پذیرفتن دعوت سالیانهی به ظاهر مهربانانهی ایشان ( که البته فوایدی هم برای گرم نگه داشتن تنور ارایه میدهد) از قرار گریزی نیست؛ اما این نگاهْ غیرعقلایی به نظر نمیرسد که سعی کنیم همین مسابقه را ابزار و انگیزهای برای رقابتپذیری و ارتقای فرزندانمان تلقی کنیم، از این فرصت مسابقه و امکانات حاصل شده در سایهی آن استفاده کنیم و تلاش کنیم که فرزندانمان بهتر و توانمندتر بار بیایند. غیر از این اگر فایدهای از جنس تمنای میزبان این جشن دنبال کنیم، اصالت و فایدهاش چیزی بیشتر از همان اهداف اولیهی میزبان نمیتواند باشد، که کمکی به حال ارزشمندترین سرمایههای ما نخواهد بود.
اگر به موضوع میراث جهانی و سیطرهی نگاه اروپایی به آن برگردیم، اصیلترین آوردهی آن برای ما تنها میتواند کمک به ارتقا در حفاظت و تبیین گرانقدرترین آثار فرهنگیمان باشد و از این منظر، بزرگترین اشتباه هم قربانی کردن این آثار خواهد بود؛ بدا به روزی که به خودمان بیاییم و ببینیم که نه تنها کمکی به فرزانمان نکردهایم بلکه تمام طول سال جان و انرژی آنها و منابع محدود خودمان را صرف گول زدن عمو جان و فرزندانش در مسابقهی سالانه کردهایم. هم همبازی حیلهی عمو شدیم و هم عزیزترین سرمایههامان را قربانی این بازی کردیم. هم چوب را خوردیم و هم پیاز را.
مناقشه در مثال البته جایز نیست و نمیشود جزء به جزء این مثال را با موضوع میراث جهانی مقایسه کرد، اما شواهد زیادی از شباهت اصل این موضوعات با هم وجود دارد، و این هم امری نیست که حتی در نشستهای سالانهی کنوانسیون میراث جهانی از آن سخنی به میان نیاید. اما به پرسش ابتدایی اگر بگردیم، چه فایدهای قرار است از ثبت جهانی یک سایت نصیب ما شود؟ و به این اعتبار کدام سایت برای اخذ مهر ثبت در میراث جهانی ارجحیت دارد؟
اگربپذیریم که ارتقای حفاظت و تبیین ارزشهای آثار فرهنگی کشور مهمترین نتیجهی ثبت جهانی (در کنار ایجاد حس تعلق و افتخار ملی، بهرهبرداریِ اقتصادی از حضور بازدیدکنندگان خارجی، ایجاد پایگاههای تخصصی بینالمللی مرتبط با هر سایت، و سایر فواید احتمالی) باشد، آنگاه بی شک جنبهای از ثبت جهانی که ناظر بر این وجه از آن است باید برای ما برجستهترین جنبهی آن باشد و بیش از همه به آن بپردازیم، و آن جنبهی کارشناسی ثبت جهانی است؛ که متاسفانه معلوم شد دست کم در مواردی، مورد بی توجهی قرار میگیرد و برای کسب افتخار ثبت جهانیْ نقصِ آن با چانه زنی سیاسی پوشانده میشود.
اتحادیهی بینالمللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، شورای بینالمللی یادمانها و محوطهها (ICOMOS) و مرکز بینالمللی مطالعات حفاظت و مرمت املاک فرهنگی (ICROM) سه بازوی علمی مشورتی کنوانسیون میراث جهانی هستند که البته در تصمیمگیری نقششان در حد همان گزارشهای کارشناسی از قبیل گزارش منتشر شدهی مربوط به ماسوله است و بسیاری اوقات پیشنهاداتشان قربانی چانهزنیهای سیاسی اعضای کمیته میشود؛ با این وجود اگر به دنبال بهرهگیری از ظرفیت کنوانسیون میراث جهانی در نیل به اهداف یاد شده باشیم، مهر تایید این نهادها ارزشی بسیار بیشتر از مهر ثبت در فهرست میراث جهانی خواهد داشت و نه برعکس آن، چنانکه ما بودهایم. این سه نهاد ظرفیتی از انباشت جمعیِ دانش کارشناسان معتبر بینالملی در طول چندین دهه کار پیوسته هستند و در کنار ارزیابی آثار نامزد شده برای میراث جهانی، بطور مداوم در پی انتشار منابع پژوهشی و دستورالعملهای اجرایی لازم برای مدیریت و مواجهه با آثار طبیعی و تاریخی هستند. در کشور ما اما این نهادها اگر نمایندهای دارند (مثل کمیتهی ملی ایکوموس)، تمایلی از سوی تصمیمگیران برای استفاده از ظرفیت آنها دیده نمیشود، بماند که ظرفیت سازی برای ثبت جهانی، فرایند ثبت جهانی، و مدیریت میراث جهانی هم چندان متأثر از شیوهها و الگوهای معرفی شده توسط این نهادها نیست.
اگر قرار باشد ثبت جهانی برای ما الگوی رشد کیفی مواجهه با آثار فرهنگی باشد، فرایند آماده سازی هر اثر برای ثبت جهانی بسیار بیشتر از نتیجهی آن اهمیت خواهد داشت، باشد که بتوانیم در زمان ارائهی اثر برای ثبت پروندهای مبتنی بر واقعیتهای هر اثر بنویسیم، لازم نباشد برای کسب مهر ثبت جهانی در معرفی اثر دروغ بگوییم یا برنامهای برای مدیریت آن بدهیم که نه ربطی به حقایق آن دارد و نه حتی پایگاه متولی اثر از محتوای این برنامه و پرونده بی خبر باشد. دیگر شاید لازم نشود خیابانی را برای یک روز ساماندهی کنیم، مردمی را برای یک روز به تظاهر به زندگی سنتی در محوطهای بگماریم، یا دیوارهای آجری و سیمانی را کاهگل کنیم و به جای دیوار خشتی جا بزنیم. همه اینها نشان از این دارد که متولیان امر در کشور ما باور ندارند که آثار موجود واجد ارزشهای حقیقی قابل ثبت در فهرست میراث جهانی هستند و از ظرفیت کسانی که به این ارزشها باور دارند، گریزانند. آن گاه که یک اثر تنها به واسطهی فشارهای سیاسی برای ثبت انتخاب شود، نتیجهی ثبتش هم در ید همان افرادی خواهد ماند که پیگیر ثبتش بودهاند و هر کدام مقاصد و مطامعی دارند که لزوماً همسو با منافع ملی ما نیست.
در موضوع ثبت جهانی بیش از هر چیز جای خالی شورایی دیده میشود که در قالبی شفاف، غیراداری، مستقل از داد و ستدهای فرعی، و تنها به پشتوانهی خرد کارشناسانه، معلوم کند که اولویتهای ما برای ثبت جهانی چیست و از سهمیهی سالانهی ثبت جهانی چگونه باید بهره ببریم. شاید گاهی اساساً لازم نشود که از سهمیهی یک سال استفاده کنیم. این آرزو به دل ما ماند که اعلام کنند فرضاً ابیانه در مدت سه سال برای ثبت جهانی آماده میشود و پس از این مدت اگر مدیریت سایت، وضعیت کالبدی، و همکاریهای اداری و مردمی آمادگی لازم برای ثبت را نشان داد، بر اساس پروندهای که در این سه سال تهیه خواهد شد به کنوانسیون میراث جهانی معرفی میشود. قیاس کنید با وضع فعلی، که چند ماه مانده به اتمام مهلت ارسال مدارکِ اثر نامزد شده، هنوز معلوم نیست کدام اثر قرار است ایران را نمایندگی کند؛ اما مطمئنیم که مدیران پرتوان ما فرصت درخشیدن در خبرها و رویدادهای ثبت جهانی را از دست نخواهند داد و هر طور شده، امسال هم اثری ثبت میشود.
همه اینها نشان از این دارد که متولیان امر در کشور ما باور ندارند که آثار موجود واجد ارزشهای حقیقی قابل ثبت در فهرست میراث جهانی هستند و از ظرفیت کسانی که به این ارزشها باور دارند، گریزانند. آن گاه که یک اثر تنها به واسطهی فشارهای سیاسی برای ثبت انتخاب شود، نتیجهی ثبتش هم در ید همان افرادی خواهد ماند که پیگیر ثبتش بودهاند و هر کدام مقاصد و مطامعی دارند که لزوماً همسو با منافع ملی ما نیست.