ژائو پدرو پینتو
عکاس و مستندساز تصاویر ایران از کشور پرتغال
صدای میراث: شاید این کلمات برای شما تکراری و بیاهمیت باشد. اما من همیشه دوست داشتم مثل یک گردشگر سفر کنم. در این شیوه از سفر مقصد است که شما را در آغوش میکشد، نه قضاوتها در مورد قوانین محلی، آداب و رسوم یا سنتها. در این شیوه از سفر است که میتوانید در جوامع محلی ادغام شوید.
کنجکاوی روزافزون من برای سفر به ایران از چند سال پیش آغاز شد. این کنجکاوی نتیجه سه مرحله قاطع اما متفاوت از زندگیام در سه نقطه مختلف از جهان بود: روسیه، آلبانی و پرتغال!
جولای سال ۲۰۱۴ در یک شب تاریک که باد شدیدی هم میوزید در مسیر رسیدن به استونی در آلبانی ناچار به عبور از سه پست ایست بازرسی در برخی نقاط شدیم.
در یکی از این پستها یک افسر روس وارد اتوبوس شد و به زبان روسی فریاد زد. متوجه منظورش نمیشدم. به زبان انگلیسی سعی کردم بفهمم چه اتفاقی افتاده است؟ ولی به ما گفته شد باید از اتوبوس برای چک کردن پاسپورت و بررسی چمدانها خارج شویم. پس به صف طولانی بررسی مدارک پیوستم. درست پشت سر من آخرین مسافر اتوبوس ایستاده بود. به پاسپورتم خیره شده بود تا این که متوجه شدیم هر دو یک زبان مشترک پرتغالی میدانیم. او یک گردشگر حرفهای و استاد دانشگاه در ریودو ژانیرو برزیل بود. گفتوگوی مفصلی داشتیم و تجربه و خاطرات سفر را با یکدیگر به اشتراک گذاشتیم. درست همان وقت بود که ناگهان نام ایران به ذهنش رسید. نگاهش کردم. متوجه شدم در توصیف ایران احساساتی و هیجان زده است. از ایران که سخن میگفت چشمانش برق میزد. با داستانهایی که او از ته دل در مورد ایران گفت به فاصله یک چشم بر هم زدن به خودم گفتم ایران هم میتواند یکی از فرصتهای سفر باشد. حتما این کشور باید جذابیت ویژهای داشته باشد.
جولای سال ۲۰۱۶ در تابستان به بالکان سفر کردم. پیش از ترک آلبانی به مونتهنگرو دنبال ایستگاه اتوبوس بودم. اتوبوسهای بین شهری جای درست وسط خیابان در ردیفهای منظم ایستاده بودند. در آلبانی چیزی به نام ترمینال اتوبوس وجود ندارد. زمان سوار شدن به اتوبوس طولانی بود. خوشبختانه یک اتاق انتظار کوچک و دنج آنجا وجود داشت. پس باید آنجا منتظر سوار شدن به اتوبوس میماندم. روی میز داخل اتاق، یک آلبوم عکس از تصاویر ایران قرار داشت که واقعا زمان انتظارم را ساخت. با دیدن تصاویر ایران در آن آلبوم به شدت شگفتزده شدم. شهرهای خوب، مردم، چشماندازهای زیبا، مساجد بینظیر و کاشیکاریهای وزین، واقعا مرا شگفتزده کرده بود. برای یک عکاس حرفهای دیدن چنین تصاویری بسیار هیجانانگیز است.
سپتامبر ۲۰۱۷ بود که ایده سفر به ایران در ذهن من شکل گرفت. از شانس خوبم، توانستم یک زوج ایرانی را در لیسبون پایتخت پرتغال ملاقات کنم. سولماز و محمد چهره واقعی کشوری پر از مهمان نوازی بودند. هر دو راهنمای تور بودند و کمک زیادی برای سفر به ایران، اقامت، حملونقل و موضوعات ارزی به من کردند.
هشتماه از آن دیدار گذشت تا وقتی پاسپورت مهر شدهام را دیدم و نفس عمیقی از آرامش و هیجان کشیدم. ۱۷ روز در ایران بودم و آن ۱۷ روز مهمترین روزهای زندگیام بود. آنجا بود که خودم را پیدا کردم. از شادی گریستم. احساس کردم یکی از مردم همان کشورم. با خندههای مشترک، داستانهای جذاب، فرهنگ و غذا. حالا ایران را از درون کشور شناخته و درک کرده بودم. بیمها و امیدها و آن چیزهایی که ایرانی برای داشتنشان به آن افتخار میکنند. حالا دیگر به خودم میگویم اگر ۱۰ بار دیگر زندگی کنم تمام کاری که باید انجام دهم باز هم دیدن ایران است.
Discussion۲ دیدگاه
با درود و بسیار عالی. واقعا” اشک آدم درمیاد دیگران در مورد ایران و آثار باستانی اینگونه نظر میدن. اما خواهشا” تقاضا دارم. ایران فقط شیراز و اصفهان نیست. از گوش گربه تا انتهای دم او جاذبه وجود دارد. فلذا. و لطفا” روی عیلامیها. دقیانوس یا همان پادشاهی ارته یا تمدن خلیلرود و دماوند پایتخت اسطورههای ایران زمین هم کار و معرفی بفرمائید. یک دنیا سپاسگزارم و سپاس مجدد دارم از لطف و محبتی که نسبت به انجمنهای گردشگری مبذول میدارید؟؟
شاد و سربلند باشید. ارادتمندم.
انجمن توانمندیهای گردشگری ایران.
صدای میراث:
درود بر شما خواننده گرامی سایت صدای میراث؛ همانطور که فرمودید ایران سراسر جاذبه است. صدای میراث تلاش میکند در حد بضاعت و توان تیم خود در معرفی جاذبه های فرهنگی، تاریخی ایران تلاش کند. پیشنهادات شما نیز در دستور کار قرار میگیرد و امیدواریم به زودی شاهد معرفی آثار و نشانههای تمدنی در موضوعاتی که پیشنهاد دادید باشیم.
سپاس از شما