صدای میراث: استاد بیژن کامکار خواننده موسیقی سنتی و نوازنده و سازنده سازهای دف و رباب هفته گذشته در فهرست گنجینههای زنده بشری و حاملان میراث فرهنگی ایران به ثبت رسید. نام او قرار است در پرونده ثبت جهانی رباب در یونسکو نیز بدرخشد.
استاد بیژن کامکار در گفتوگویی مفصل با سایت صدای میراث به جنبههای میراثی ساز رباب و تلاشهایی که طی سالها بر ورودی این ساز به ارکسترهای ایرانی داشت پرداخت و در بخشی دیگر از نخستین و متفاوتترین گفتوگوهای خود به جنبه میراثی موسیقی ایرانی و ضرورت احترام به داشتههای تاریخی و فرهنگی در کشور پرداخته است.
بیژن کامکار ساز رباب را از سازهای اصیل ایرانی میداند که در دوره باستان در ایران در ردیف سازهای اصیل ایران قرار داشت.
او میگوید: خیلی از سازها مانند رباب در ردیف سازهای اصیل ایرانی در ایران باستان قرار داشتند. نمونه آنها چنگ بود که الان در روسیه میزنند و به نام هارپ شهرت دارد. یا عود ایرانی که اکنون در کشورهای عربی رواج دارد.
رباب ایرانی به هند و پاکستان و افغانستان گریخت
بیژن کامکار میگوید: پس از حمله اعراب به ایران بسیاری از سازهای اصیل ایرانی یا از ایران رفتند یا به بسطنشینی افتادند و اگر الان بخواهیم تکنیک نواختن چنگ را به ایران بازگردانیم باید برویم و از روسها این تکنیک را بگیریم. یا اگر بخواهیم عود را به ایران برگردانیم باید تکنیک نواختن آنرا از جمیل بشیر، منیر بشیر و مارسل خلیفه عرب احصاء کنیم.
به گفته این استاد موسیقی ایرانی، برخی سازها نیز پس از حمله اعراب به ایران بسط نشینی کردند و به مراسم آیینی رفتند. دف و نی و تاس به مراسم آیینی دروایش قادری رفتند. کمانچه به مراسم آیینی لرها رفت و رباب اما با خروج از ایران به مراسم آیینی قوالها در هند و پاکستان رفت. قوالها افرادی مذهبی بودند که ملودیهای مذهبی را با سازهایشان میخواندند. با این حال رباب توانست خود را در طول سالها از دوره باستان تابه امروز خود را از گذر حلال و حرامی نجات دهد.
این گنجینه زنده بشری و حامل میراث فرهنگی ایران با اشاره به علاقه زیادی که به بازگرداندن سازهای اصیل ایرانی از آنسوی مرزها به موسیقی ایرانی داشته است، افزود: این علاقه در من وجود داشت که بتوانم سازهای رفته را دوباره به موسیقی ایرانی بازگردانم و در این زمینه خیلی کار کردم. نمونه آن دف است که از خانقاه دروایش بسط نشسته قادری به موسیقی ایرانی آوردم. دومین ساز هم رباب بود که به موسیقی ایرانی بازگرداندم.
بیژن کامکار درخصوص چگونگی علاقهاش به نواختن ساز رباب به صدای میراث میگوید: سال ۱۳۵۳ به جشن توس رفته بودم که در حاشیه آن جشن نوازندگان رباب که از سیستان و بلوچستان برای اجرا به این جشن آمده بودند از فرط بیپولی سازهایشان را میفروختند. آقای محمدرضا لطفی که سرپرست گروه و آنزمان شوهر خواهر بنده بودند یک ساز رباب را که روی آن ۲ هزار تومان قیمت خورده بود به قیمت ۳ هزار تومان برای بنده خریداری کرد و از همانجا بنده رباب نواز شدم.
استاد بیژن کامکار که نام او همین هفته گذشته در فهرست حاملان میراثفرهنگی و گنجینههای زنده بشری به دلیل سالها فعالیت برای بازگرداندن رباب به موسیقی ایرانی به ثبت رسید، درخصوص چگونگی بازگرداندن این ساز که پرونده ثبت جهانی آن قرار است به یونسکو ارسال شود میگوید: ساز رباب در موسیقی هند، افغانستان و پاکستان به دلیل علاقه زیاد آنها به انعکاس ممتد صدای ساز یا همان اکو شدن صوت دارند دارای سیمهای واخوان یا پاراسمپاتیک است. اما در موسیقی ایرانی این سیمها پارازیت بودند و خوشبختانه توانستم با حذف سیمهای پاراسمپاتیک و پهنتر کردن دسته ساز و افزودن یک سیم دیگر به ردیف سیمهای اصلی چهار نت دیگر در ساز رباب ایجاد کنم تا رنگ قشنگتری به موسیقی ایرانی ببخشد. به همین دلیل همراهی ساز رباب با تارباس و عود زیباترین صدای باس را در آنسامبل موسیقی ایرانی ایجاد میکند.
کامکار به موسیقی در دوره باستان ایران هم اشاره میکند و نسبت به از دست رفتن ردیفهای دوره باستان تاسف میخورد.
این استاد موسیقی ایرانی میگوید: متاسفانه چون خط نت در ایران دوره باستان وجود نداشت جز تنها تعدادی اسم از ردیفهای موسیقی باستان چیز بیشتری برایمان نمانده است. مثلا باربد موسیقیدان عصر خسروپرویز ۳۶۰ لحن داشت. یعنی از روز اول نوروز تا آخر اسفند، هر روز را تفسیر کرده بود بدون آنکه نتهای دو روز شبیه به هم باشند. واقعا دوست دارم به خوابم بیاید تا بدانم چگونه آن کار را انجام داده است. در حال حاضر تنها جز تعدادی نام مانند، «نوروز عرب»، «نوروز خارا»، «اورنگی»، «مهرنگی» و «تخت طاقدیس» چیز دیگری از ۳۶۰ لحن باربد برجای نمانده است. البته هنوز هم این تردید وجود دارد که آن چیزهایی که در ردیفهای این نامها وجود دارد همانی است که زمان باربد و نکیسا وجود داشته است؟ به همین دلیل است که موسیقی ایران به دلیل نداشتن خط نت از این بابت لطمه دیده است. این موسیقی از طریق سینه به سینه به ما رسیده است که باید قبول کنیم دستخوش تغییر شده است. چون وقتی این آثار سینه به سینه منتقل شدهاند در طول ۲ هزار سال نوازندگان بعدی ذوق خود را روی موسیقی گذاشتهاند.
بیژن کامکار اما معتقد است که مقامهای موسیقی ایران از دورههای تاریخی همچنان باقی ماندهاند و تنها گوشههای موجود در مقامها هستند که دچار تغییر شده اند. میگوید مثلا، شور همان شور است. سهگاه همان سه گاه است و دشتی همانی است که بود.
رباب پس از ۱۳۰۰ سال به موسیقی ایران بازگشت
خواننده موسیقی ایرانی و نوازنده سازهای دف و رباب ایرانی که اکنون در ردیف گنجینههای زنده بشری قرار گرفته است، درخصوص قدمت تاریخی و باستانی سازهای ایرانی نیز میگوید: وقتی میگوییم دف، رباب یا سازهای دیگر اصالت ایرانی دارند براساس سنگنبشتهها و ادبیات ایران سخن میگوییم. در تمام اشعار رودکی، حافظ و مولانا از دف و نی و دف و رباب نام برده شده است. چون این سازها آنزمان جزیی از آنسامبل موسیقی ایران بودند. یکی دیگر از دلایلی که برای ایرانی بودن ساز رباب به آن اشاره میکنم آن است که مثلا در هندوستان، پاکستان و افغانستان که الان زادگاه رباب میخوانند، آنقدر که به سیتار، سارنگ، وینای، شاهنای و سارنگی و طبلا توجه میشود به رباب توجه نمیشود. شاید خودشان هم شک دارند که این ساز مال خودشان باشد. وگرنه پهلوانان زیادی در عرصه سازهای دیگر دارند. مثلا در سارنگی سلطان خوان و حشیش خوان و ولایت خوان را دارند. اما در رباب ستاره ندارند. البته نوازندگان خوب و قدرتمند دارند. ولی هیچکدامشان نتنوانستهاند مانند راویشانکا در سیتار یا ذاکر حسین در طبلا دنیا را تکان بدهند.
کامکار با تاکید بر این موضوع که وقتی میگوییم مثلا ساز رباب ایرانی است اشاره ما به ۲۰۰ سال قبل نیست بلکه هزار سال قبل را در نظر داریم.
به گفته او، در اشعار و مینیاتورهای ایرانی میتوان شعر و نقش رباب را یافت.
کامکار میگوید: در تلاشهای خود در موسیقی ایرانی توانستم سازهایی مثل دف و تاس را از خانقاهها بیرون بیاورم. آرزو داشتم ساز چنگ را هم به ایران بیاورم. چون این ساز حق ما است و اصلا ساز ایرانی است و ارتباطی به روسیه ندارد. آرزوی من آمدن چنگ به موسیقی ایرانی بود. چون در دربار خسروپرویز نام آزاروار چنگی را داریم که چنگ میزند. باربد، نکیسا، رامتین و بامشاد هم چنگ میزدند. پس حق ما است که چنگ هم به موسیقی ایران بازگردد.
بیژن کامکار این گنجینه زنده بشری و حاملان میراث فرهنگی ایران با اعلام این که در دوران طلایی موسیقی اصیل ایران ربابنوازی کرده است میگوید: خوشبختاتنه زحماتام بینتیجه نبود و خوشحالم که حالا در بیشتر آنسامبلهای ایرانی، رباب وجود دارد و نوازندگان خانم و آقا رباب میزنند. خوشحالم از این که توانستم ساز رباب را دوباره پس از ۱۳۰۰ سال به موسیقی ایرانی بازگردانم.
فرصت آموزش رباب را نیافتم
این استاد موسیقی ایرانی در پاسخ به این سوال صدای میراث که آیا در آموزش ساز رباب به جوانان ایرانی هم موفق بوده است؟ میگوید: متاسفانه این فرصت را نداشتم. فقط توانستم این ساز را معرفی کنم. چون زمانی که میخواهید رباب را تدریس کنید، باید ۲۰ سال تدریس کرده باشید و ظرف این ۲۰ سال از بین تمام تمرینهایی که به شاگردانتان دادهاید تعدادی تمرین را در قالب یک کتاب منتشر کنید و اموزش اصولی این ساز را پیاده کنید. من این فرصت را گیر نیاوردم. اما همین که باعث شدم جوانان تشویق به یادگیری این ساز شوند برایم کفایت میکند. خیلی از جوانان مراجعه میکنند تا رباب را به آن ها آموزش بدهم. ولی به همه آنها میگویم هنوز نتوانستهام تکنیک آموزش رباب را پیدا کنم. با این حال به آنها میگویم بروید نواختن تار را بیاموزید و پس از آن آموزش رباب با من. چون تکنیکها و پردهها، دسته و نتهای ساز رباب دقیقا تا نت سل شبیه به تار است.
صدای میراث از بیژن کامکار می پرسد، آیا غیر از شما در ایران فرد دیگری در مورد ساز رباب تحقیق کرده است؟ میگوید: خیر، چون اگر کسی بود که تحقیق کند، مسلما برای اندکی همفکری حتما سراغ من میآمد. البته در مورد سازشناسی کتابهای زیادی منتشر شده است که خیلی از آنها اشتباه دارد.
میگوید: اجازه دهید اسم نبرم. چون حوصله حاشیه ساختن برای خودم و دعوا و مرافعه ندارم. واقعیت آن است که یکنفر مثلا کتابی برای دف نوشته است. در تصور کسی که این کتاب را نوشته است هر چیزی که گرد است و پوست روی آن کشیده شده نامش دف است. در حالی که چنین نیست. اگر اینگونه نگاه کنیم که تمام وحشیهای آفریقا و آمازون و تمام افرادی که در جنگلها زندگی میکنند هم دف دارند. اما دف واقعی با آن شکل و فرم و ساخت پهن و سلسلهها و مقام هایی که دارد تنها متعلق به دروایش قادریه کردستان است. در صورتی که مثلا نویسنده آن کتاب دف را به تمام دنیا نسبت میدهد.
آثار و بناهای تاریخی ایران منبع الهام من است
استاد بیژن کامکار حفاظت از میراث فرهنگی ایران زمین بناهای تاریخی و آثار به جای مانده از گذشتگان را بسیار مهم می داند. او میگوید: آثار و بناهای تاریخی ایران منبع الهام او در بسیاری از کارهای موسیقاییاش بوده است.
میگوید: همانطور که ردیفهای موسیقی جزو میراث فرهنگی ما است و افسوس زیادی میخوریم که چرا از۳۶۰ لحن باربد جز تنها تعدادی اسم برایمان چیزی نمانده است. همان اندازه بناهای تاریخی ما که ساخته دست معماران و استادکاران گذشته هستند حائز اهمیتاند.
کامکار میافزاید: وقتی از دف صحبت میکنم. به آثار معماری و سنگنبشتهها در طاق بستان کرمانشاه اشاره میکنم و میگویم بروید این اثر را ببینید که دف در آن وجود دارد. یا مثلا فلان مینیاتور ما تصویر رباب دارد و به این دلایل ساز اصالت ایرانی دارد.
نوازنده دف و رباب ایرانی که از چهرههای ثبت شده در فهرست حاملان میراثفرهنگی است بر حفاظت از آثار تاریخی کشور تاکید میکند و میافزاید: بنده با این حرفها که برخی میگویند کوروش و داریوش به ما چه مربوط است سخت مخالفم. چون وقتی به موسیقی اصیل ایران افتخار میکنم به بناها و آثار تاریخی کشور هم افتخار میکنم. بارها گفتهام که دوست دارم ۴۸ ساعت در تختجمشید بمانم و ستونها و آسمان تخت جمشید را نگاه کنم. چون این آثار منبع الهام من به عنوان یک موسیقیدان و نوازنده است. متاسفانه در شهر خودم (سنندج) دیدهام که خانههای قدیمی را که میتوانند نشانی از معماری و میراث فرهنگی ایران باشند چگونه فروریخته و جای آنها پاساژ میسازند. بارها تاسف میخورم وقتی مشاهده میکنم بر آثار و بناهای تاریخی یادگاری مینویسند و روی آنها با رنگ مینویسند. حتی پادشاهان ما هم شعور میراثی نداشتند. وقتی به طاق بستان میروید میبینید که آقا محمدخان قاجار سنگنبشته باستانی را تراشیده و جای آن تصویر خودش را حک کرده است. اینرا بچههای کرمانشاه به خوبی میدانند.
درک ارزشهای میراث فرهنگی شعور میخواهد
استاد بیژن کامکار در پایان گفتوگوی خود با صدای میراث تاکید میکند: درک این موضوع که تختجمشید چه ارزش والایی در تاریخ ایران دارد و حراست و حفاظت از آثار تاریخی کشور به چه معنایی است شعور بالایی میخواهد. تختجمشید به تنهایی میتواند اگر مرزهای کشور باز شود، سالانه میلیونها توریست را به ایران بیاورد. میدان نقش جهان اصفهان نیز به همین صورت میتواند میلیونها گردشگر را به ایران بیاورد. پس حیف است که بناهای تاریخی ساخت پدران ما اینگونه تخریب شوند. وقتی میبینم روی آثار تاریخی یادگاری مینویسند یا به آنها بیتوجه هستند واقعا ناراحت میشوم. یک پیشنهاد هم دارم. شما از میان ۱۰ میلیون تهرانی که روزانه در این شهر تردد میکنند این سوال را از یک میلیون تن از آنها بپرسید که موزه ایران باستان را در طول زندگیشان چند مرتبه دیدهاند؟