باستان شناس/
صدای میراث: موسیقدانان همانند شاعران، سفره آبهای زیرزمینی یک قوم و ملت هستند که مردم آن سرزمین خود را در مواقع ضرورت از آن سیراب میکنند. همچنین آماجگاههایی هستند که تبارشناسی تفکر را عرضه میکنند و در بزنگاههای تاریخی ابزاری در دست مردماند تا بتوانند از خود یادگارهایی به جای بگذارند. «محمدرضا شجریان»، بخشی از این هنر ناب است که طی هزاران سال در سرتاسر پهنه ایرانشهر شکل گرفته است.
او تجسم عصاره تمامی پرداختهای عالی روح ایرانی است. در آوای شجریان گرمای دست سفالگران سیلک، ظرافت قلم پیکرتراشان هخامنشی، چیرهدستی تام فلزگران ساسانی، نجابت و شفافیت کاشیکاران صفوی، گرههای درهم تنیده قالیبافان قاجار و صدای چکش نجاران سازهای باستانی ایران تجلی مییابد.
استاد همنوا با هر شعر و شاعری از دل تاریخ نغمه سر میدهد؛ حماسه سراییهایش از فردوسی، اسطورهها را در میان ما میآورد؛ آنگاه که از سعدی میخواند، چکامههایش نجوای درد و غم و نصیحت پدرانه او را میرساند و همزبان با مردم سخن میگوید؛ امان از آنگاه که لب بر عشق بازیهای مولانا و شمس میگشاید و سرمستی و واکندن از جهان مادی و سفر به دنیای مابعدالطبیعه را سر میدهد و دروازههای هستی و کهشکان را با آن نگاه افسون زده خیام بر همگان میگشاید.
شجریان صدای ایران بود و با آوای خود در بزنگاههای گوناگون تاریخی در هر دهه از زندگیاش نوید روشنایی داد و در هر دوره سبکی نوین در موسیقی ایران بوجود آورد. او را میتوان ادامه دهنده راه «قمر» و «بنان» دانست که موسیقی سنتی ایرانی را در بین مردم ایران آورد و به تنهایی پرچمدار موسیقی کلاسیک ایران در جهان شد و راه را برای نسلهای بعدی باز کرد.
اما اخیرا تعدادی از کنشگران میراثفرهنگی اعتراض کردهاند به مکان گزینی محل دفن شجریان که شاید بیراه هم نباشد؛ اما ای کاش با تامل بیشتری این نامه که بیشک از سر دلسوزی است نوشته میشد و بیشتر به مسائل فنی میپرداخت. بدون گزافهگویی و به دور از تعصب میتوان گفت همانگونه که فردوسی طوسی زبان پارسی را احیا کرد، شجریان نیز موسیقی سنتی ایران را که زبان هنر است احیا نمود و در دورهای از تاریخ که موسیقی ایرانی در دنیای پسا پستمدرن نمایندهای ندارد، به تنهایی میراث تاریخی موسیقی ایران را به دوش کشید.
تاثیر زحمات فردوسی بر شعر و زبان پارسی انکار ناشدنی است، اما حتی حکیم طوس نیز به تنهایی نمیتوانست شاهنامه را بسراید. او میراثدار احیاء تفکرات ایرانی و ملی سامانیان بود. ترجمههای بلعمی و دانشنامه خوارزمی و گردآوری تاریخ ایران توسط دقیقی و افرادی چون ابوالموید بلخی که شاهنامه بزرگ مویدی را سروده بود و شاهنامه ابومنصوری و دیگر منابعی که در دوره پیش از فردوسی همگی پلههایی شدند برای سرودن شاهنامه و او را جاودانه کرد. اما باید بدانیم که فردوسی در دوره زیستن خود مورد لطف و مهر و شناخت قرار نگرفت و سدهها زمان برد تا فردوسی طوسی حکیمی فرزانه شود.
حال اگر بخواهیم فردوسی و شجریان را در یک ترازو قرار دهیم که البته قیاس مناسبی نیست، باید زمان و جغرافیا را بار دیگر به مانند یک پژوهشگر در نظر بگیریم. شجریان میراثدار موسیقی سنتی ایران بود که با مرگ بزرگانی چون بنان، قمر الملوک وزیری، رهی معیری، روحالله خالقی و… در حال نابودی بود.
شجریان در رزومه کاری خود کار کردن با بزرگانی چون لطفی، مشکاتیان، ابتهاج، علیزاده و کلهر و… را دارد که همگی در مصاحبهها و نوشتههای خود شجریان را مروارید موسیقی ایران دانستهاند و از تاثیر شگرف او در احیای موسیقی کلاسیک ایران سخن گفتهاند. شجریان تاثیرگذار بر دستگاههای موسیقی سنتی است و سازهایی که او ساخته است با گذار زمان و تاثیرش بر موسیقی ایراننمایان خواهد شد.
اگر خبری از محل دفن بنان و قمرالملوک وزیری و لطفی بگیرید به خوبی نمایان است که ما نه تنها قدر بزرگان موسیقی خود را ندانسته ایم، که با هیچیک از آنان نیز آنگونه که شایسته بود رفتار نکردهایم و نسل ما این را به اسطورههای موسیقی خود بدهکار است. زیرا زمانی که شعر یا تاریخ را میخوانید شاید بارها شده باشد با خود بیاندیشید که ای کاش در زمان فلان پادشاه یا فلان دانشمند و شاعری چون فردوسی و پورسینا زندگی میکردیم. اما ما قدر زمانی که در آن زندگی کردیم و امثال شجریان و علیزاده و ناظری و لطفی و کامکارها در آن زندگی میکنند را نمیدانیم. بیشک استاد شجریان شایسته آن بود که در محلی از قبل مشخص شده و با عزت و احترامی که شایسته ایشان بود تدفین شود، نه این گونه غریبانه و مهجور که کرونا نیز بر این اتفاقات بیتاثیر نبود.
حضور شجریان نه تنها درکنار مقبره فردوسی طوسی خطری برای ثبت جهانی شدن این مجموعه نیست، بلکه همانند حضور عارف قزوینی در آرامگاه بوعلی سینا و حضور مقبره نام اوران متعدد در مقبره حافظ، بر وزن اینمجموعه خواهد افزود و مشتاقان بیشتری را به آنسو خواهد کشاند. هر چند کوتاهیهایی که در تعیین محل تدفین استاد شجریان رخ داده است و قولهایی که به خانواده شجریان دادند و انجامنشد، بیشک برعهده وزارت میراثفرهنگی و بیبرنامگی و بیمدیریتی این مجموعه چه در سطح کلان و چه در سطح استان است که البته امری عادی و عمومی در این وزارتخانه است. بنابراین شاید باید بیشترین انگشت اتهام را به سمت مدیران این وزارت میراثفرهنگی گرفت تا خانواده شجریان که به قول همایون از ۷ ماه قبل به دنبال این مهم بودند!
اسطورهها و بزرگان شعر و ادب و علم ایران به گواه تاریخ همگان در دوره زیستن خود مورد بیمهری و کملطفی قرار گرفتهاند و شجریان نیز از این مقوله مجزا نبود و تنها گذار تاریخ و قضاوت آیندگان است که میتواند بر این مهم مهر تایید بزند.
Discussion۲ دیدگاه
خب آرامگاه بزرگان رو گورستان کنید خیالتون راحت بشه دیگه
درود بر شما جناب وندایی. کاملا دقیق و زیبا فرمودید.
حد سخن در مورد بزرگان همینه.