باستانشناس/
صدای میراث: ناسیونالیستها (ملیگرایان)، را میتوان یکی از کهنترین جنبشهای مهم دو سده گذشته دانست که باعث اختلافات بسیار در جهان شدند و ایران نیز از این موضوع مستثنی نبود. ایدهای که «اردشیر بابکان» در ۱۸۰۰ سال پیش، در بهره بردن از نام «ایرانشهر» و فلسفه آن داشت، قدیمیترین شکل از این ایدئولوژی با تعاریف امروزی سیاسی-اجتماعی است، که خود نقش مهمی در هویت ایرانی داشت.
در دوره رضا پهلوی، ملیگرایی از جهات بسیاری دگرباره شکل گرفت. پس از پشت سر گذاشتن انقلاب مشروطه و اتفاقاتی که در جنگ بینالملل اول بر سر جهان و ایران آمد، تمامی رجل سیاسی و روشنفکران دهه آخر سده سیزدهم خورشیدی به این فکر افتادند که تنها یک ارتش مقتدر و یک دولت متحد میتواند ایران را به دوران اوج خود بازگرداند و یک دولت جدید، نیاز به یک اندیشه و ایدئولوژی نوین دارد. پس چه چیز بهتر از «ملیگرایی»؟
دهه اول، و دوم از سده چهاردهم خورشیدی را میتوان اوج دوران بازگشت به دوران هخامنشی و ساسانی دانست؛ حفاری محوطههایی همچون تختجمشید و نقش رستم، آینه تمام نمایی شد برای تجسم این ملیگرایی و هویت بخشی به ملت ایران با تاریخ ۲۵۰۰ ساله! با حمایت دستگاههای دولتی و همچنین روشنفکرانی همچون تقیزاده و فروغی و غیره، تلاش بر ساخت یک دولت – ملت جدید بر پایه هویت ایرانی شد و خمیرمایه این پندار جدید، چیزی نبود جز تاکید بر نژاد «آریایی» که همزمان در اروپا نیز این هویتبخشی توسط هیتلر در آلمان دنبال میشد. اندیشهای که نژاد آریایی را نژاد برتر میدانست و منشاء این نژاد آریاییان به ایران را از زمان ورود مادها و پارسها در سده هشتم قبل از میلاد به داخل فلات ایران میدانست؛ بر همین اساس، دستگاههای دولتی شروع به تبلیغات درباره این تاریخ کردند.
کتب درسی مدارس و دانشگاهها از مهمترین ابزار برای آموزش این تاریخ بودند؛ تاریخی که دادههای باستانشناسی و تاریخی آنرا جایگزین تاریخ اساطیری «پیشدادیان» و «کیانیان» کرد و مادها و هخامنشیان، بنیانگذاران ایران شدند و تاکید بر تاریخی بیش از دو هزار سال در یک جدال فرهنگی بین ایران با غرب آغاز شد. تاریخی که البته بیاساس و غلط هم نبود و مادها و پارسها به واقع این نقش را در تاریخ ایران داشتند.
این، تاریخی است که از پدربزرگان ما تا فرزندانمان هنوز در مدارس آن را میآموزند و با وجود آن که در این تقریبا صد سال گذشته، دادهها و اطلاعات زیادی از هزارهها و اقوام مختلف داخل فلات ایران به دست آوردهایم، هیچ تغییری در آن رخ نداده است. در حالی که هر نسل باید، تاریخ سرزمین خود را بازنگری و اصلاح کند.
ما اکنون آگاهیم که عیلامیان، حداقل از هزاره چهارم قبل از میلاد در بخش مهمی از جنوب شرقی ایران مستقر بودند و فرهنگی منحصر به خود داشتند و از حدود ۳ هزار سال قبل از میلاد با اختراع خط ویژه خود، تمدنی بزرگ و تاثیرگذار در تاریخ جهان بنیان نهادند که با اقوام بینالنهرینی در جدال بودند.
همچنین محوطههای شاخصی چون «شهر سوخته»، «شهداد»، «جیرفت»، «مارلیک»، «باکون» و بسیاری از محوطههای دیگر طی یک سده گذشته حفاری شدهاند که نمایانگر غنی بودن اقوام بومی داخل فلات ایران هستند. اقوامی که پیش از ورود آریاییها به ایران، خود دارای فرهنگهای قوی و تاثیرگذار در سطح منطقه و حتی دنیای باستان بودند و تجارت بین آنها رونق داشت.
بیشک مادها و پارسها مهمترین عناصر صاحب قدرت در هزاره اول قبل از میلاد بودند که جهان باستان را مورد دستخوش قرار دادند. اما دانش باستانشناسی امروز برای ما نمایان کرده است که پیش از آنها نیز خاک ایران، میزبان فرهنگهای مختلف بود و تمدن ایرانی قدمتی بیش از ۵ هزار سال دارد، نه ۲۵۰۰ سال! این موضوع را میتوان مهمترین کاربری دانش باستانشناسی برای ساخت هویت یک جامعه دانست.
در این میان، این پرسش اساسی به وجود میآید که چرا ما هنوز داریم تاریخی را به فرزندانمان تدریس میکنیم که صد سال پیش نوشته شده است؟ آیا نیاز به بازنگری و اصلاح این تاریخ نیست؟ دستگاههای متولی این مهم، به ویژه وزارت میراثفرهنگی و وزارت آموزش و پرورش ابتدا باید همت کنند و سپس با بهره بردن از متخصصین در دو حوزه آموزش، باستانشناسی و تاریخ شروع به اصلاح اطلاعات کهنه کنند. زیرا باید «تاریخ ایران را از نو بنویسیم.» هر چند این روزها نام پاسارگاد و نام خسرو انوشیروان از کتابهای درسی حذف میشود، اما باید عینک نعصب را از چشم برداشت و آموزش و تربیت کودکان را در اولویت قرار داد.
باید به فرزندانمان بیاموزیم که ایران نه ۲۵۰۰ سال، بلکه بیش از ۵ هزار سال تمدن و ۷ هزار سال فرهنگ را در خود دارد و در طول تاریخ، اقوام مختلفی به این سرزمین آمده و رفتهاند. هر یک از آنها همانند رودی بودند که در داخل دریای فرهنگ ایرانشهر جاری شدند و این تمدن کهن و با اصالت را ساختند. باید به فرزاندمان بیاموزیم که راز ایرانی بودن و ماندگاری ایران، نه نژاد آریایی بلکه فرهنگ ایرانی است که طی هزارهها، هویت ایرانی و اندیشه ایرانی را بر پایه سنت و اصالت رنگ و لعاب بخشیده است. در این نگاه، «راز ایرانی ماندن، دانستن از گذشتگان و نماندن در گذشته است.»