سالها یک به یک با شعارهای رنگارنگ و زیبا، طی میشوند اما در دنیای واقعی تفاوت خاصی در اقتصاد و معیشت مردم روی نمیدهد. ایران میتواند یکی از جاذبه های پرطرفدار گردشگران طبیعی و فرهنگی دنیا باشد منوط به اینکه سیستم گردشگرپذیری زیرساختهای لازم را داشته باشد که ندارد.
هرگاه مدیران و مسوولان قصد مانور روی شعار اشتغالزایی داشته باشند، سراغ این حوزه می روند و موهبتهای خدادادی را یکی یکی، طوری میشمارند که گویی در مدیریت چندساله ایشان، کشور چهارفصل شده است و دماوند و سبلان سر برآورده و بیستون و تختجمشید را تیم سیاسیشان ساختهاند! به سراغ این حوزه میروند چون اشتغالزایی این صنعت ملموس است و تصویرسازی رونق شغل خدماتی برای خرید کالایی به نام «رای» همواره نتیجهبخش بوده است.
شوربختانه اتکا به نفت و معادن، ایجاد بازارهای سیاه ثانویه در ارز و کاغذ گرفته تا سیبزمینی و خودرو، طی سالهای مختلف، زمینه و شوق شغلهای تولیدی و خدماتی را به شدت کاهش داده، گویی اصلا این مردم هیچگاه اهل تولید و خدمات نبودهاند. نبود نظارتهای لازم و کافی، نبود آموزش از سطوح مدیران تا اقشار مختلف خدمات دهندگان، نبود تبلیغات مناسب برای معرفی ایران و دهها دلیل دیگر از رشد و بالندگی این صنعت درآمدزا جلوگیری کرده است.
متاسفانه ما ایرانیها از صدر تا ذیل در این صنعت بسیار کودکانه و ناشیانه رفتار میکنیم و انتظار درآمدهای حرفهای نظیر سنگاپور، ایتالیا و اسپانیا را داریم، که صرفا خیالی باطل است. چون زیرساختهای گردشگری، شامل جامعه ایمن و باثبات و دارای سرمایه اجتماعی نیز میشود. صنعت گردشگری با تولید و افزایش سرمایه اجتماعی، رابطه دوسویه و موازی دارد که گویا این مهم برای مسوولان و متولیان گردشگری کشور هیچ اهمیتی ندارد.
پس از آن که توریسم در دستگاههای دولتی ایران، مفهوم خود را پیدا کرد و از زیر سایه سنگین نام تروریسم بیرون آمد، تبدیل به شعار اشتغالزایی هر مسوولی شد که نیازمند رای مردم بود.
نزدیک به دو دهه از این ماجرا میگذرد و تفکر سیستمی گردشگرپذیری هنوز در ایران شکل نگرفته است. کم دانشی مدیران اجرایی با این حوزه را میتوان یکی از این دلایل عنوان کرد. واقعیت امر این است که گردشگری دنیا، طی چهاردهه گذشته، تغییرات زیادی داشته و از یک صنعت لوکس، تبدیل به صنعتی مورد نیاز شده است که امروزه به عنوان یکی از زیرساختهای توسعه پایدار برای کشورهای درحال توسعه محسوب میشود. ایران در چهل سال اخیر از میدان رقابت گردشگری دور بود و نتیجه این دوری، محروم ماندن از هزاران فرصت شغلی و میلیاردها تومان درآمد ارزی است.
تمامی انتصابهای حوزه گردشگری، طی سالهای گذشته از طیف سیاسی و از افراد نزدیک به رئیس دولت بود که تبیین کننده نقش حیات خلوت بودن این بخش برای سیاسیون است. دستگاه اجرایی ایران، مدیری که دانش گردشگری داشته باشد را ندارد و از آنجا که همواره مدیران در چرخش وضعی قرار دارند و صرفا لایههای پایینتر جامعه، دارای حرکت انتقالی هستند، برای بخش گردشگری مدیر تربیت نشده است.
مهمترین نقش دولتها در توسعه صنعت گردشگری کشور طی سالها، انفعال و دست کشیدن از تصدیگری اجرایی است. چون صنعت گردشگری باید در اختیار کارشناسان و کاربلدان این حوزه باشد. مدیران بخشهای خصوصی ( نه خصولتی) میتوانند از مشورت و تجربههای کارشناسان خارجی موفق بهره ببرند تا چرخ اقتصادی حوزه فعالیتشان روانتر بچرخد. در حالی که این امر مهم برای مدیران دولتی، مسائل بسسیار ایجاد میکند. در شرایط تساوی حقوق شهروندی در صنعت نیز، بخش خصوصی بدون وجود رانت، توان خلاقیت و کارآفرینی دارد و میتواند بخشی از شعارهای مسوولان را نیز تحقق بخشد. اما آنچه واضح است با شیوه سیاستگذاری کنونی در بخش گردشگری، تا یک قرن آینده نیز چرخ لنگ ارابه صنعت گردشگری ایران، با تداوم این روند نخواهد چرخید.